هیچ وقت به فراخور زندگی سایرین در نمیام
مهر ۰۸، ۱۳۸۸
درباره ی او

سایه ای

در 

چهار گوش ِ

دیوار

مهتاب را

صدا می زند

او هنوز نیامده

نه فقط او

که حتی

برگی هم

با زمین

هم آغوش 

نشد



این روزها هیچ چیز هیچ چیز را لمس نمیکند

شهریور ۳۰، ۱۳۸۸
عشق بهتر است یا شهوت




در خیابان های شهر



تن به هرکس می فروشد



دخترک روسپی نما




ن: چقدر شرایط ناجوری است وقتی دختری بهت
گیر بده 

ولی تو عاشق مادرش شده باشی و روت نشه بهش بگی.


شهریور ۱۸، ۱۳۸۸
شب



با جاروی درازش 

شب را سر می کند

رفتگر بیچاره

شهریور ۱۰، ۱۳۸۸
خواب آلوده



صدای اذان رسا

او خوابیده است

با گرسنگی هایش



پ.ن: انتظار درک این پست به همه می رود ، تا ته.





.