هیچ وقت به فراخور زندگی سایرین در نمیام
تیر ۲۶، ۱۳۸۵
لقمه اجحاف........
داشت میزد به سرم که مثل بقیه شم. با اینکه میدونستم به این راحتیا نیست. هرچند اگه راحتم بود  سگ همسایمونم میدونست که من از پسش بر نمیام. نمیدونم چرا ولی میدونست........


 


گوسفندا دارند با هولو هراس حركت ميكنند. اگر گوسفندي ناخواسته پراكنده شود با ضرب تازيانه به جمع بقيه باز ميگردد. يك وانت يا اسب در كنار آنها حركت ميكند كه اگر حيواني به خاطر سختي راه تلف شد آن را براي اينكه بي استفاده نماند در وانت يا بر روي اسب بيندازند.


در ميان گوسفندان يكي از آنها شكمش ورم زيادي كرده است كه نشان ميدهد حامله است. وقتي ناخواسته فارغ ميشود حدس ميزند كه بچه اش عمر طولاني اي بيش از 30 ثانيه نداشته باشد.


براي اينكه از گله جا نماند يك نفر سلاخ كه تمام آخشيج وجودش از حماقت است با اعتماد به نفس منحصر به فردي جلو ميآيد و جلوي چشمان او سر بچه اش را ……..


بعد از تمام آن سختي ها ميرسند به شكارگاه يا همان كشتارگاه معروف خودمون ، كه در همان ابتداي ورود بوي خون ولاشه مشئوم كننده حيوانات به وضوح احساس ميشود.


چندتا سلاخ در محوطه ساتور به دست قدم ميزنند و به وظيفه شان كه كاري جز كشتن نيست عمل ميكنند.


مسئله اينجاست كه اين عوضيها همان كسائيند كه از طريق سر بريدن امرار معاش ميكنند ودم از نون حلال ميزنند.(( عصر بربريت يا قرن 21 )) ..............


گوسفندان و بره هايي كه از ترس ديوانه شدند به اين ورو آن ور فرار ميكنند، ولي در حين حال خودشان ميدانند كه فايده اي ندارد و گير افتاده اند. تنها مشكل اين است كه نميتوانند ساكت و آرام باشند.


از آن سمت كشتارگاه صداي گاوهايي ميرسد كه بدن خيسشان به وسيله كابلهاي برق لمس ميشود و بعد هم  سري روي بدنشان نيست.


زمين از خون نمناك است و از هر طرف خون تازه حيوان سرازير است. قصاب ها براي خريد لاشه آمدوشد ميكنند. اونها از اين كارشون احساس رضايت ميكنند. حتي سگ ولگرد نزديك كشتارگاه هم ميدونه كه سلاخ ها از اين كارشون احساس رضايت مي كنند.........


 



           بدنام گشت گرگ ولی چون نظر کنی     انسان هزار مرتبه از گرگ بدتر است